گاهی گناه آنقدر زيبا، جذاب، لذتبخش و دلپذير بنظر میاید كه انسان براى انجام ندادنش احساس گناه می كند و تصور میكند که اجتناب از آن حماقت است.
در چنين مواقعی بايد يقين بدانيم كه شعور، درك و انسانيت ما اسير احساس و غرايزمان شده و ابتدا بايد بوسيله اقتدار ايمان به روح خـدا آزاد شويم تا روح شرارت اين دنيا ما را بوسيله احساسات مان كنترل نكند. در غیر این صورت كسی كه شعور، درك و انسانيتش به يغما رفته باشد نه معنى رحم و انسانيت را می فهمد و نه مفهوم ظلم و جنايت را. اين بزرگترين نياز انسان به ايمان بر خداى حقيقى است كه نه گناه را توجيه می كند، نه برايش ماده و تبصره و كلاه شرعى می سازد، و نه راهی برای معامله گناه با اجراى مراسم مذهبی می گذارد، بلكه در نور حيات بخش خود هويت زشت گناه را كاملا آشكار ساخته و بر روى صليب عدالت آن را محو می كند.
در صليب مسيح خدايی كه از گناه متنفر است هدفش نابودى گناهكار نيست بلكه رهايی او از اسارت گناه است. تمام هدف صليب مسيح اين است كسی كه زمين خورده بتواند دوباره برخيزد و بهتر از قبل زندگی كند.
جليل سپهر
Comments