پائیز ماموریتش ریختن برگها و تهی ساختن دشت ها و عریانی درختان بود . پاییز به هیچ دسته گلی که جگر گوشه دل باغبان بود رحم نکرد و هیچ باغی را بدون داغ پرپر شدن برگ درختانش باقی نگذاشت. ولی با فرا رسیدن شب یلدا طولانی ترین ظلمت سال را پشت سر خواهیم گذاشت و دوران ماموریت غارتگری خزان به پایان خواهد رسید.
در این روزهای سرد و تاریک باور کن که ریشه ها در دل خاک زنده اند و در بهار با خیزش و زایش غیر قابل مهار شکوفا خواهند شد . امروز هویت ریشه هایت را بشناس و به شاخه های عریان شده رویاهایت صبر و تحمل و دوام آوردن را تعلیم ده و بگو که بهار سخـنی دارد که خورشید برای شنیدنش میتابد و برای دیدنش نزدیکتر میشود.
شاید در فردا نسل من نباشد ولی نسل تو خواهد دید که غنچه ها حجاب و پوشش اجباری را از سر بر خواهند داشت و گلی خواهند شدکه عطرش رهگذران تاریخ را مدهوش و مجبور به تحسین خواهد ساخت.
نسل تو فردا خواهد دیدکه بلبلان به اجبار خزیده در دخمه های تاریک دودکش های بخاری سر بیرون آورده و در دشتهای سرسبز رها خواهند شد و از خزان نامردمی ها هیچ خاطره ای ندارند و پرندگان مهاجر در فضایی امن و آزاد و بدون هراس از دام صیاد به آشیانه برخواهند گشت .
و تو خواهی شنید که فاخته ها عاشقانه سرود زندگی را خواهند خواند
و تو بار دیگر برگها را خواهی دیدکه هیچ زخم و جراحتی از خـزان ندارند
و تو شاخه های پر میوه را خواهی دید که هیچ طرحی برای انتقام ندارند
و تو خواهی دید که درختان عریان مکان امن مرغانی میشوند که میخواهند در صلح و صفا زندگی کنند و دیگر هیچکس از ظلم خزان نخواهد نالید.
دوست عزیز در فصل بیرحمی خزان وانجماد زمستان گرمای رفاقت خورشید و بهار را باور کن
جلیل سپهر
Comments