شعله های آتش محبت خدا

من از جنس دستی که خار را بفشارد و خون نریزد هراس دارم
من از چشمی که عاشق باشد و اشک نریزد میترسم
من از قلبی که بشکند و صدایی ندهد فرار میکنم
من از مرد و زنیکه نتواند احساس حقیقی اش را نشان بدهد وحشت میکنم
شاید عصر یخبندان عاطفه هاست
و شاید احساسها در لابلای چرخ دنده حوادثی که برایمان ساخته اند یخ زده
و ما خودمان هنوز نمیدانیم
دنیای امروز ما بیشتر از هر وقتی دیگر نیاز به آتش محبت خدا دارد
آتش محبتی که آبهای بسیار نتواند شعله هایش را خاموش کند
جلیل سپهر