در نوجوانی هر وقت به ماهی قرمز اسیر تنگ بلوری لب طاقچه نگاه می کردم، دلم براش می سوخت و از خودم می پرسیدم: چطور این ماهی کوچولو از تنهایی دلش نمی گیره؟ چطور از یه جای کوچیک و محدود خسته نمیشه؟ چطور فکر لذت شنا کردن توی رودخونه و دریا آزارش نمیده؟ چطور از اینکه با کسی حرف نمیزنه ناراحت نمیشه؟ چطور از اینکه کسی بهش اعتنایی نمی کنه رنج نمی بره؟ چطور سکوت همیشگی تنگ بلوری اذیتش نمی کنه؟
یک روز معلم مون بهم گفت: ماهی های قرمز کوچولو هیچی در مورد شنا کردن توی رودخونه و دریا نمی دونند. هیچ چیزی رو در حافظه شون نگه نمیدارن چون فراموش کارند و خیلی زود همه چی یادشون میره. ماهی های قرمز کوچولو هیچ وقت با کسی حرف نمیزنن. به توجه کردن یا بی اعتنایی کردن آدما هم اهمیت نمیدن.
اون روز جوابای معلم مون برام قانع کننده نبود. تا اینکه با عبور از کوچه باغ های گذران عمر از محله کوچک زنده موندن، به شهرهای بزرگ زندگی کردن، رسیدم و دیدم در همه جا همه مـا آدما همون ماهی قرمز کوچک تنگ بلوری زنده موندن هستیم با این تفاوت که:
ما در جمع میلیونی عصر ارتباطات به تنهایی عادت کردیم. در دشت های وسیع، به محدوده دل های کوچک مان قانعیم. در جریان رودخانه و موج دریای زندگی، احساس ناامنی می کنیم. در اجتماعی پر از گفتنی ها، حرفی برای گفتن نداریم. در دنیایی از قضاو تهای ناعادلانه، در آرزوی دیده نشدنیم. در یک عالم سر و صداهای گوشخراش، مشتاق سکوتیم. ما انسان ها، همان ماهی قرمز تنگ بلوری فکرهای محدود و رویاهای کوچکی هستیم که از هر صدایی می ترسیم و از هر سایه ای به وحشت می افتیم و بخاطر احساس ناامنی و دلشوره های روزافزون خود تلاش می کنیم که هر روزه تنهاتر، و دور از دسترس تر باقی بمانیم.
درمان چیست؟ ۲۰۰۰ سال پیش عیسی مسیح تمام قواعد خشک و کلیشه های جامد فکری را درهم شکست تا انسان گرفتار محدودیت ها و محرومیت ها بتواند تنگ بلوری تنهایی اش را درهم بشکند و به وسعت فیض عظیم و رحمت بیکران خدا زندگی کند.
رهایی از محرومیت و محدودیت ها، حق توست. یگذار ایمانت تنگ بلوری کوچکت را بشکند تا زندگی را فراتر از آنچه برایت معنی و تفسیر کرده اند تجربه کنی. جلیل سپهر
Comentários