اینک من چیز نویی بوجود میآورم . اشعیاء ۴۳ : ۱۹
فرض کنید با همسر گرامی لب دریا نشسته اید و نسیم ملایمی بصورتان میخورد صدای زیبای موجهای ملایم و مرغان دریایی شنیده میشود و شما درحالیکه عاشقانه به همسرتان نگاه میکنید با یک دنیا احساس با لطافت و آرامی میگویید: چقدر دوستـش دارید و با او خوشبختید چقدر با این آرایش یا با این اصلاح و با این لباسی که پوشیده جذابتر شده و چه طرح زیبایی برای بهتر شدن ازدواجتان دارید واحساسش را میپرسید .
آنوقت شوهر تان بگوید :
یادته پارسال که رفته بودیم خونه دایی نفهمت نذاشتی حساب اون پسر نامرد شو برسم بزنم تو صورتش بچسبه به دیوار؟ یادته زن داییت چه قرشمار بازی درآورد ؟ مادرت غش کرد با وانت بار برادرعقب موندت که پز قارقارک شو میده بردنش اورژانس ؟ تا انتقام مو نگیرم آروم نمیشم الان یکساله مثل سیر و سرکه دارم میجوشم شبا خواب ندارم روزام اعصابم خرابه .
یا خانم تان بگوید :
یادته خواهرعقده ای ت شب عروسی مون وقتی ترو بوسید طوری دستـشو روی صورتت گذاشت که لاک جدید ناخنش رو من ببینم . میخواست لاک شو به رخ من بکشه .انگار من لاک ندیدم . بعد شم انقدر جلف میرقصید همش پشتشو میکرد بمن. خوب بگو بیچاره ترشیدی تو خونه موندی پسرا محلت نمیذارن داری دق میکنی چـرا عقـده ت رو سر من خالی میکنی بد بخت ؟
ولی همش تقصیر توست. تو هیچوقت از من دفاع نکردی . باید جلوی همه میزدی توی دهن خواهرت تا دلم خنک میشد میفهمید با منی نه با اون.
برای چند لحظه حدس بزنید شما اون زن یا اون شوهر آرام و با احساس این صحنه بودید چه حالی داشتید؟
این دقیقا همان احساسی ست که خدا درنـق زدن های ما دارد وقتی با فیض عظیمش با ما صحبت میکند .
میدانم هرگز چنین تجربه ای نداشتید ولی وقتی خدا میخواهد ما را برکت بدهد و چیز نوی در زندگی مان بوجود بیاورد و ما غرق در گذشته و نبخشیدن ها باشیم آنوقت خدا همچنین صحنه تلخ را با من و شما تجربه میکند .
او دراشعیاء ۴۳ : ۱۹ قول داده است که چیز نوی در زندگی ما بوجود میآورد ولی درآیه قبلی میگوید درصورتی که چیزهای گذشته را دیگر بیاد نیاورید و درامور قدیم تفکر ننمایید. لطفا باور کنید " خدا درایستگاه امروز کار جدیدی برای کسانیکه هنوز درایستگاه دیـروز مانده اند بوجود نمیآورد "