آفتاب غروب خود را می داند.
(مزمور ۱۰۴: ۱۹)
وقتی است برای آمدن و زمانی است برای رفتن. هرطلوعی حتما غروبی دارد
دعا کنیم که بودنمان ارزش بدنیا آمدنمان را داشته باشد و رفتنمان آغاز به کمال رسیدن عمر و تحقق رویاهایمان باشد نه پایان زنده بودنمان. .
همه ما مانند آفتابی که طلوع کرده غروب خواهیم کرد و مانند همه مسافران قطار در ایستگاه متفاوتی پیاده خواهیم شد و این نه مصیبت است و نه فاجعه .
فاجعه اینست که در فاصله بین طلوع و غروب آفتاب عمرمان پشت ابرهای شک و تردید و خشم و کینه و غم و ترس و ناامیدی باقی بمانیم و در صحنه زندگی نـدرخشیم و دیگران نور و گرمای وجودمان را حـس نکنند .
باید مانند آفتاب که غروب خود را میداند در روزهای « بودن مان» به غروب « نبودن مان» فکر کنیم و سخاوتمندانه بر دیگران بدخشیم تا شوق و انگیزه و انرژی لازم برای زیباتر زیستن داشـته باشیم.
درخشیدن در زندگی یعنی خودمان به دلخواه خودمان اصلاح و آرایش کنیم. خودمان بهترین مان را بپوشیم. خودمان عطر و ادکلن بزنیم و طوری زندگی کنیم که در زنده بودنمان بـا احترام در موردمان حرف بزنند.
و گرنه وقتی غروب کردیم دیگران برایمان اینکارها را خواهند کرد و در مراسم خاصی به احترام مان سر پاخواهند ایستاد و سخنان دلنشین خواهند گفت و سخاوتمندانه تعریف هایی خواهند کرد که شاید در زنده بودنمان هرگز نشنیدیم .
تنها راه درخشیدن در صحنه زندگی اینست که بطرف روح خدا بازگشت کنیم تا باد روح القدوس بر ما بـوزد و همه ابــرهای بین ما و صحنه های زندگی مان بگریزند.
غزل غزل ها ۲ : ۱۷ میگوید: ای محبوب من، برگرد و تا نسیم روز بوزد و سایهها بگریزد . امیدوارم سخاوتمندانه در تمام صحنه های زندگی تان بدرخشید
جلیل سپهر
Comments