دردهـایــت را انـکار نکــن
زخمهایـت را بیـهوده نپـوشان
بگذار زخمهایـت حـسابی هـوا بخورند
حقیقت های تلخ و شیرین را عریان بـساز
صدای شـکستـنـت را در نطفه خـفـه نکن
فریادهای شنیده نـشده ســردابه دلت را رها کن
بگذار از بخار نفس کشیدن هایت دوباره جان بگیرند
بغضـت را بخــراش و خـودت را جــسورانـــه زنـدگی کن
بگـذار آنانیکه افتادنت را دیده انـد برخاسـتنت را هـم ببینند
نگو تنهایم، زیرا همواره عیسایی بر در قلبت منتظر ملاقات تو ست
کسی که بعداز سه روز در قبر را شکست تا در قفس های منو تو را بشکند
از فریاد پـرصداو بغض آرامت آهـنگ زندگی بسازو آنرا سخاوتمندانه بـنـواز
زیرا چـه میدانی در نزدیکی تو کدام فراموش شده ای که خود را درزیرغبار تردید و آوار طرد شدگی پنهان کرده با شنیدن آوازت دوباره پرواز کردن را بیاد آورد و بار دیگر به پرواز درآید ؟
برخیز و آهنگ زندگی بساز
جلیل سپهر
Comments