کاش عجله ای برای رسیدنها نبود تا لحظه های بودن را زندگی کنیم .
کاش بجای نسیه خوشبختی از دکان تخیل . با نقد واقعیت زندگی کنیم.
کاش بجای نگرانی از جدا شدن ها . از با هم بودن ها لذت ببریم .
کاش خودمان خودمان را ببینیم تا در حسرت دیده شدن نباشیم .
کاش خودمان فریاد درون مان را بشنویم تا از نشنیده شدن رنج نبریم .
کاش خودمان عاشق باشیم تا منتظر نباشیم عاشق مان بشوند .
کاش خودمان هستی را تحقیق کنیم تا گرفتار تقلید کلیشه ها نباشیم .
کاش فکر نداشتن هایمان تبدیل به تمرکز بر روی داشتن هایمان بشود .
کاش آنقدر در خودمان حس احترام داشته باشیم که برای یک جرعه احترام و یک ذره توجه و تایید . چشم مان به دست سلیقه و مزه دهن دیگران نباشد.
آنوقت معجزه تبدیل " کـرم پیله زنده ماندن " به " پروانه زندگی کردن " را تجربه خواهیم کرد . و فارغ از هرگونه اظهار نظر آدم های زمینی . بر فـراز آسمان رویاهایمان به پرواز در میآییم و خودمان را زندگی میکنیم .
این یعنی تولدتازه یافتن . تولدی که تا صورت نگیرد زندگی هرگز آغاز نمی شود . زیرا زندگی تفسیر یک فلسفه نیست . زندگی پژواک تولد تازه است ." پس اگر کسی در مسیح باشد تولد تازه ای ست .چیزهای کهنه درگذشت. اینکه همه چیز تازه شده است " (دوم قرنتیان 5 : 17)
جليل سپهر
Comentarios